فرزندان این کارگران که روی خاکوخُل مینشینند و با شکمهای گرسنه درس میخوانند یا با دستان کوچکشان در مزارع و کارگاهها کار میکنند چه آیندهای خواهند داشت؟!….
براساس گزارش خبرنگار ایلنا، چند ویدئوی کوتاه را کنار هم میگذاریم و بازبینی میکنیم. همهٔ آنها در یک بستر جغرافیایی مشترک اتفاق افتادهاند، در طول و عرض جغرافیای همین مملکت، اما فاصلهٔ میانشان پُرشدنی نیست. مرور این ویدئوها زمختترین چهرهٔ تبعیض را به نمایش میگذارد.
ویدئوی اول:
مهدکودکی دوزبانه در شمال شهر تهران که این روزها در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. کودکانی شاد، لباسهایی گرانقیمت، فضاهایی تماماً رنگی، و مربیانی که به زبان انگلیسی آموزش میدهند و البته کودکانی شاد و سرخوش که مثل بلبل انگلیسی حرف میزنند.
یک ویدئوی تبلیغاتی، سراسر رفاه و شادی، و بهزعم تولیدکنندگان آن نشانهای از پیشرفت آموزش در کشور: کودکان خود را به مهدکودکهای دوزبانهٔ شمال تهران بسپارید.
ویدئوی دوم:
ویدئویی از وضع بحرانی آموزش در روستای اسفکه چابهار؛ دانشآموزان زیر آفتاب و بدون نیمکت درس میخوانند. دهها دانشآموز مقطع ابتدایی (دختر و پسر) با لباسهای خاکآلوده و کهنه و صورتهای آفتابسوخته در حیاط خاکی مدرسه و زیر آفتاب سوزان بدون صندلی و نیمکت روی زمین نشستهاند. آقا معلم در همان شرایط سخت متعهدانه و عرقریزان در حال درس دادن است.
مردم محلی میگویند مدرسهٔ روستای اسفکه از چند سال پیش نیمهکاره رها شده و هنوز کار ساختن آن به پایان نرسیده است. دانشآموزان ناچارند در فضای باز و در گرمای شدید منطقه روی زیلویی نخنما بنشینند و درس بخوانند. یک ویدئوی دردناک که نشان میدهد میان فرزندان خواص و ثروتمندان و فرزندان شهروندان کارگر و محرومِ مناطق روستایی و کمبرخوردار فاصله از زمین تا آسمان است.
و ویدئوی سوم:
صحنههایی بسیار دلخراش از مرگ حداقل ۵ کودک کار در یک تصادف جادهیی در عوارضی باغچه مشهد. حداقل ده نفر، که عموماً کودک زیر ۱۵ سال بودند، در یک پژو نشسته بودند. بعضی از کودکان در صندوق عقب بودند و برای کار زعفرانچینی به فریمان میرفتند. در نمایی از این ویدئو، کودکان کار را غرقه به خون میبینیم که دستها و پاهایشان لای آهنپارهها آویزان است. این کودکان اکثراً بلوچستانی و مهاجر بودند و محروم از تحصیل که برای کار روزمزدی با ماشینهای غیراستاندارد به سر مزارع کشاورزی میرفتند. اینها اصلاً گذارشان به مدرسه و کلاس درس نمیافتد.
این ویدئو چنان ناراحتکننده است که چندان در رسانهها منتشر نمیشود، اما صدای رنج این کودکان بلند است. این صدا قابل انکار شدن نیست.
این چند ویدئو در بازهٔ کوتاهِ یک هفتهٔ اخیر منتشر شده است. آن «پیشرفت ادعایی» و این «رنج همیشگی» در یک قاب زمانی همزمان است که بیشتر معنا مییابد.
محرومیت تکثیر میشود
در شرایط سخت امروز، فرزندان کارگران، حاشیهنشینان، و روستاییان بیش از همیشه از امکانات باکیفیت آموزشی و آموزش کیفی محروم ماندهاند. این محرومیت با ترک تحصیل اجباری و روی آوردن به کار تشدید میشود. ما در سالهای اخیر با پدیدهای ناگوار به نام «مهاجرت کودکان برای کار» (بهتنهایی یا همراه با خانواده) مواجه شدهایم.
بر اساس آمار اعلامشدهٔ وزارت آموزش و پرورش، در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲، تعداد ۹۰۲هزار و ۱۸۸ کودک در مقاطع مختلف تحصیلی از تحصیل بازماندهاند که این رقم در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳ به ۹۲۸هزار و ۷۲۹ کودک رسیده است. اینها آمار کودکان دارای شناسنامه و مشمول سرشماریهای رسمی است. آمار واقعی بدون تردید خیلی بیش از اینهاست.
و بدون شک، همهٔ این کودکانِ درگیر رنج فرزندان کارگران هستند. در شرایطی که نرخ حداقلیِ سبد خوراکیها و آشامیدنیهای خانوار کارگری متوسط ۴نفره بهتنهایی دوبرابر حداقل مزد مصوب شورایعالی کار است (که البته در شهرستانهای محروم به بسیاری از کارگران همین حداقل هم پرداخت نمیشود)، و در حالی که در مناطق محرومی مثل سیستان و بلوچستان فرصتی برای اشتغال و نان درآوردن نیست و حتی کارخانجات قدیمی هم یکییکی از پای درآمده و از چرخهٔ تولید خارج شدهاند، بدیهی است که خانوادههای کارگری توان پرداختن هزینههای آموزش فرزندانشان را نداشته باشند.
مازیار گیلانینژاد، فعال کارگری، در این ارتباط با اشاره به تبعیضی که گریبان کودکان خانوادههای فرودست را گرفته است، به ایلنا میگوید: «ویدئوی مهدکودک دوزبانهٔ شمال تهران در ظاهر فقط نمادی از پیشرفت یا رفاه شهری است، اما اگر آن را کنار تصویر کودکان سیستان و بلوچستان یا حتی ساکن جنوب شهر یا حاشیهٔ تهران بزرگ بگذاریم، کودکانی که در مدارس کپری درس میخوانند، برای رسیدن به مدرسه از رودخانه میگذرند، کفش مناسب ندارند، یا دفتر پارهای را با دستان ترکخورده نگه میدارند، «تضاد» دیگر پدیدهای تزئینی نیست و اختلاف طبقاتی خود را در عریانترین شکلش نشان میدهد. در جامعهای که اقلیتی از همان کودکی در امنیت، آموزش، و رفاه پرورش مییابند و اکثریتی از همان سنین ابتدایی با فقر، ناامنی، و کار زودهنگام دستوپنجه نرم میکنند، مسئله تنها نابرابری نیست. ثروت اقلیت از کار و رنج اکثریت ساخته میشود.»
او اضافه میکند: «کارگرانی که برای تأمین معیشت خود در کارگاهها، کارخانهها، و مزارع میکوشند، در تصمیمگیری دربارهٔ سرنوشتشان هیچ سهمی ندارند. محرومترین کارگران، که بیش از همه به کنشگری و مطالبهگری نیازمند، از نهاد صنفی و تشکل بینصیباند و به همین دلیل محرومیت آنها در نسلهای بعدی بازتولید میشود. فرزندان برای کار فرسنگها دورتر میروند و زیر چرخهای سنگین سرمایهداری له میشوند، دقیقاً مشابه همان ویدئویی که از کودکان کار در عوارضی نزدیک فریمان منتشر شده است.»
گیلانینژاد میافزاید: «فرزندان این کارگران که روی خاکوخُل مینشینند و با شکمهای گرسنه درس میخوانند یا با دستان کوچکشان در مزارع و کارگاهها کار میکنند چه آیندهای خواهند داشت؟!»
ویدئوها بهتنهایی همهٔ حقیقت را به نمایش میگذارند. آیندهٔ کودکانِ طبقات مختلف از همین امروز رقم خورده است. آن کودک نحیفی که در روستای اسفکه چابهار روی زمین نشسته و درس میخواند خیلی زود مجبور است با درس و مدرسه وداع کند، گیوهها را وَربکشد و برای کار سخت با حقوق ناچیز به حاشیهٔ شهرهای بزرگ یا بنادر کشور مهاجرت کند؛ مقصد یا معادن ذغالسنگ است یا مزارع کشاورزی یا کارگری روزمزدی ساختمان و خوابیدن کنار خیابان، همان «نظم و پیشرفت» این کودکان پراکنده، محروم، و بیصدا را له خواهد کرد.
فرقه دموکرات آذربایجان فرقه دموکرات آذربایجان