خودکشی و خودسوزی دختران کمتر از ۱۸ سال؛ تقاطع بحران معیشتی نابرابری و خشونت

 فاطیما باباخانی در این رابطه می نویسد: “هفته اخیر با سه خانواده در روستاهای ارومیه ملاقات کردم. بهار دختر ۱۷ ساله‌ای که ۱۸ دی‌ماه جلوی چشمان مادر و خواهر ۹ ساله‌اش خود را به آتش کشید.”دخترانی که قربانی تبعیض ناامنی اقتصادی و کنترلگری مبتنی بر جنسیت هستند؛…
آنان از فرصت کافی برای دسترسی به خدمات رفاهی و آموزشی و بهداشت سلامت روان برخوردار نبودند و تجربیات مشابه زنان روستایشان را زیستند. در لحظه‌ای که استیصال و خشم و عدم کفایت مهارت‌های فردی جمع شده بود به بدترین شکل ممکن به زندگی خود خاتمه دادند.

هفته اخیر با سه خانواده در روستاهای ارومیه ملاقات کردم. بهار دختر ۱۷ ساله‌ای که ۱۸ دی‌ماه جلوی چشمان مادر و خواهر ۹ ساله‌اش خود را به آتش کشید. ۲۳ام دی ماه در بیمارستان جان باخت به نقل از نزدیکانش به سبب معیشت بد خانواده ۸ نفره‌شان، هرگز مدرسه نرفته بود، به گوشی تلفن و اینترنت و شبکه‌های مجازی دسترسی نداشت، حسرت‌های بزرگی را هر روز با خود حمل می‌کرد و در طی مدت اخیر بارها به خانواده‌اش گفته بود که خودکشی می‌کند! تمام مدت ملاقات و گفتگو مادر و پدرش بی‌امان اشک ریختند…

هاله، دختر ۱۶ ساله‌ای که ۲۴ دی ماه در سکوت و خفا پس از برگشتن از مدرسه خود را در طویله خانه پدری‌اش در روستایشان به دار آویخته بود. چندین ساعت بعد پدرش در حین سرکشی به گاوها او را آویخته بر دار یافته بود. به نقل از نزدیکانش به سبب طلاق والدینش سالها دور از مادرش بود و ۲ سال اخیر دوباره با هم ملاقات و دیدار و تماس داشتند، به گوشی تلفن و شبکه‌های مجازی دسترسی نداشت. طنابی که هاله با آن خود را دار زده بود همچنان در گوشه‌ی طویله بود با این ایده که شاید روزی به دردشان بخورد.

سارا دخترک کم جان ۱۲ ساله، ۶ بهمن از شاخه درخت، خود را حلق‌آویز کرده بود. برادر ۸ ساله‌اش او را آویزان از درخت یافته بود با فریاد به سراغ مادرش رفته بود و جمله تلخی را در تاریخ شفاهی‌مان ثبت کرد: “مامان، سارا خودشو اعدام کرده”

طبق اظهارات نزدیکانش او ساکت و آرام بود. از ۵ سالگی‌اش -مرگ پدرش- تاکنون مجلس شادی نمی‌رفت، به گوشی تلفن همراه و شبکه‌های مجازی نداشت بعد از فوت پدرش تاکنون با خانواده پدری زندگی می‌کرد. مادرش را که بغل کردم داغ عظیمی روی شانه اش بود… درست مثل مادر بهار و هاله…

آنها قربانی تبعیض ناامنی اقتصادی و کنترلگری مبتنی بر جنسیت بودند.

آنها از فرصت کافی برای دسترسی به خدمات رفاهی و آموزشی و بهداشت سلامت روان برخوردار نبودند و تجربیات مشابه زنان روستایشان را زیستند. در لحظه‌ای که استیصال و خشم و عدم کفایت مهارت‌های فردی جمع شده بود به بدترین شکل ممکن به زندگی خود خاتمه دادند.

دختران قربانی خودکشی اغلب با چهره‌های پنهان تبعیض و کنترل‌گری روبرو هستند.
مدرسه و محیط آموزشی اغلب از آموزش مهارت‌های فردی و روش‌های خودمراقبتی غافل است و در نهایت دختران مجبور به استفاده از روش‌های سنتی که سینه به سینه نقل شده است می‌شوند.