“در غم ما روز ها بیگاه شد/ روزها با سوزها همراه شد”

این آن چیزی است که پس از ۱۵ ماه جنگ خانواده‌ای در غزه هنگام بازگشت به خانه با آن روبه‌رو شد …

بستان درختان پرتقال، زیتون و خرما که روزی در مقابل خانه نعمان ابوجراد قرار داشت، را بولدوزرها نابود کرده بودند. از گل‌های رز و یاس روی پشت‌بام و حیاط – که او با عشق به آن ها آب می‌داد تا خانواده‌اش از عطرشان لذت ببرند – نیز دیگر اثری نبود.
خود خانه هم به چارچوبی توخالی و آسیب‌دیده تبدیل شده بود. اما پس از ۱۵ ماه جنگ بی‌رحمانه، همچنان پابرجا بود.

دوشنبه، وقتی نعمان، همسرش مجیده و سه تا از شش دخترشان در سایه غروب نارنجی‌رنگ خورشید به خانه رسیدند، چمدان‌هایی را که از سحرگاه حمل کرده بودند، روی زمین گذاشتند و به سجده افتادند. آن‌ها زمزمه می‌کردند: «الحمدلله، الحمدلله.»

خانواده ابوجراد، پس از ۱۵ ماه کابوس‌وار آوارگی، به خانه بازگشتند. ۴۷۷ روز جهنمی – فرار در طول نوار غزه، پنهان شدن از بمباران، تحمل گرمای جانکاه در چادرها، تقلا برای تأمین غذا و آب، از دست دادن همه دارایی‌ها – سرانجام به پایان رسید و به خانه رسیدند.

مجیده گفت: «شادی ما بی‌نظیر است؛ نه شادی موفقیت درسی، نه شادی عروسی و نه شادی تولد یک فرزند. این شادی را با هیچ کلام یا نوشته یا بیان دیگری نمی‌توان توصیف کرد.»

در اکتبر، در یک‌سالگی جنگ غزه، خبرگزاری آسوشیتدپرس داستان فرار خانوادگی ابوجراد را در سراسر این منطقه برای یافتن سرپناه پی گرفت. آن‌ها هشت نفر از حدود ۱.۸ میلیون فلسطینی بودند که در پی حمله گسترده اسرائیل علیه حماس آواره شدند.

مثل بسیاری خانواده‌ها، آن‌ها بارها جابه‌جا شدند. نعمان، مجیده و دخترانشان – کوچک‌ترینشان کلاس اول، بزرگ‌ترینشان ابتدای دهه بیست زندگی – ساعاتی پس از آغاز بمباران اسرائیل، خانه‌شان را در شمالی‌ترین نقطه غزه ترک کردند. در مجموع هفت بار کوچ کردند و تا جنوبی‌ترین شهر غزه، یعنی رفح، رفتند.

شرایط‌شان هر بار بدتر می‌شد. تا اکتبر ۲۰۲۴، در چادر بزرگی نزدیک خان‌یونس، در اوضاعی خسته و افسرده به سر می‌بردند و امیدی به بازگشت نداشتند.

اما ناگهان امید زنده شد. اوایل همین ماه، اسرائیل و حماس به یک آتش‌بس موردانتظار دست یافتند. در ۱۹ ژانویه، همان روز آغاز آتش‌بس، مجیده شروع به جمع کردن لباس‌ها، غذا و دیگر وسایلشان کرد. یکشنبه اعلام شد روز بعد، نیروهای اسرائیلی از دو جاده اصلی عقب می‌کشند تا فلسطینی‌ها بتوانند به شمال برگردند.

از دوشنبه تاکنون، بیش از ۳۷۵هزار فلسطینی در مسیر بازگشت به شمال غزه هستند و بیشتر آن‌ها پیاده راهی آن چه از خانه هایشان به جا مانده، شده‌اند.

خانواده ابوجراد ساعت ۵ بامداد دوشنبه از چادر خود راه افتادند. آن‌ها وسایلشان را درون خودرویی بار کردند که آن‌ها را تا ورودی «گذرگاه نِتساریم» – نوار زمینی در سراسر غزه که اسرائیل به منطقه نظامی تبدیلش کرده بود – رساند. این منطقه تا همین هفته مانع بازگشت مردم به شمال شده بود.

آنجا از ماشین پیاده شدند و در کنار جمعیت انبوهی که از جاده ساحلی می‌رفتند، پیاده به راه افتادند. نعمان ۴۹ساله (که پیش از جنگ راننده تاکسی بود) در حدود ۸ کیلومتر (۵ مایل) یک گونی را روی پشتش حمل کرد، یک گونی را بغل گرفته بود و دو کیسه هم به آرنج‌هایش آویخته بود. بارها توقف کردند تا استراحت کنند، وسایل را جابه‌جا کنند و بعضی چیزها را در راه جا بگذارند.

مجیده به خبرنگار آسوشیتدپرس که با آن‌ها همراه بود گفت: «مسیر واقعاً دشوار است. اما شوق بازگشت، خستگی ما را از یاد می‌برد. هر متری که جلو می‌رویم، همین شادی به ما قدرت می‌دهد ادامه دهیم.»

در حومه جنوبی شهر غزه، یک ون کرایه کردند؛ اما زود سوختش تمام شد و آن‌ها بیش از یک ساعت منتظر ماندند تا یک ون دیگر پیدا کنند. با گذر از شهر، برای اولین بار چشمانشان به ویرانی گسترده شمال غزه افتاد.

در ۱۵ ماه گذشته، اسرائیل بارها عملیات نظامی در شهر غزه و مناطق اطراف آن انجام داد تا مبارزان حماس را از بین ببرد؛ مبارزانی که اغلب در محله‌های پرجمعیت فعالیت می‌کردند. بعد از هر حمله، شبه‌نظامیان دوباره سازمان‌دهی می‌کردند و حمله دیگری آغاز می‌شد.

در خیابان‌های شهر، توده‌های آوار دیده می‌شد؛ ساختمان‌های آسیب‌دیده که فقط دیوارهایشان مانده بود یا به انبوهی از بتن خردشده تبدیل شده بودند.

نعمان درحالی‌که از پنجره بیرون را تماشا می‌کرد، گفت: «همه‌چیز در این منطقه نابود شده.» آن‌ها از شهر غزه وارد بیت‌لاهیا و بیت‌حانون شدند؛ دو شهری که در سه ماه آخر پیش از آتش‌بس، شاهد یکی از وحشیانه‌ترین حملات اسرائیل بود.

با غروب آفتاب، ون در حاشیه محله شان توقف کرد. دختران نعمان خشکشان زده بود. یکی با دستان روی گونه‌هایش دهانش را باز نگه داشته بود و دیگری با دست به خانه‌های صاف‌شده اشاره می‌کرد. آخرین چندصد متر را روی زمینی ناهموار و خاک‌برداری‌شده پیمودند.

نعمان – که کیسه هایی از آرنج و شانه‌هایش آویزان بود – با هیجان مدام تکرار می‌کرد: «الله اکبر، الله اکبر. شکر خدا.»

خانه هنوز به نوعی سرپا بود؛ ساختمانی توخالی در ردیفی از ساختمان‌های تخریب‌شده. پس از دعا در جلوی خانه، نعمان به دیوار سیمانی خانه تکیه داد و آن را بوسید. با خوشحالی به یک شاخه گل رونده در مقابل خانه خیره شد؛ بلافاصله مشغول مرتب‌کردن و رسیدگی به شاخه‌هایش شد.

یکی از دخترها از ورودی بی‌در خانه داخل دوید: «یا رب، یا رب.» صدای شگفتی‌اش از تاریکی داخل خانه شنیده می‌شد. بعد گریه‌اش گرفت؛ گویی همه شوک، اندوه، شادی و آرامش در یک لحظه در او فوران کرده بود.

درست مثل هزاران نفری که به شمال غزه برمی‌گردند، خانواده ابوجراد هم با پرسشی سخت روبه‌رو است: چگونه می‌توان در میان خرابه‌های شهرهایی که جنگ ویران کرده، زنده ماند؟ آب و غذا همچنان کمیاب است و جمعیت هنوز نیازمند کمک‌های بشردوستانه‌اند که در دوره آتش‌بس رو به افزایش است. برق وجود ندارد. ده‌ها هزار نفر بی‌خانمان شده‌اند.

خانه برادر نعمان در کنار خانه آن‌ها سه طبقه داشت، اما حالا بر اثر حمله هوایی کاملاً ویران شده و آوارش به خانه نعمان آسیب زده است. او گفت: «خدا را شکر، یک اتاق سالم مانده که در آن زندگی خواهیم کرد.» او قول داد به تعمیر خرابی‌ها بپردازد.

نعمان گفت: غصه جنگ هنوز بر او سنگینی می‌کند. عمویش خانه‌اش را از دست داده و چند فرزند عموهایش کشته شده‌اند. خانه همسایه‌هایش هم تخریب شده است. به گفته او، مثل روزهای زندگی در کمپ، احتمالاً برای آوردن آب باید کیلومترها پیاده برود.

او گفت: «دوباره باید رنج بکشیم و خستگی را تحمل کنیم.»

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید
@sedayemardomdotnet