نویسنده: آ.آ. کوالیف
سازماندهی زحمتکشان در یک نیروی واحد برای مبارزه در راه حاکمیت شوراها فقط از عهده کمونیستها و حزب کمونیستها ساخته است. لنین در ۱۹۱۷ با رهبری حزب بلشویکها توانست عدم اعتماد به حکومت سرمایه داران را اعلام کند و آشکار سازد که: «چنان حزبی وجود دارد» که میتواند تمام حاکمیت را در دست بگیرد.
بخش دوم: چه باید کرد؟
عاجل ترین وظیفه – برقراری حاکمیت شوراها
روسیه در سال ۱۹۱۷ نیز در مقابل خطر متلاشی شدن و تجزیه قرار داشت. در آن زمان بلشویکها تنها راه نجات کشور را در برقراری حاکمیت شوراها دیدند. تجربه آنها علم و چراغ راه ماست. برقراری حاکمیت شوراها در روسیه عاجل ترین وظیفه است.
چرا حاکمیت شوراها؟ برای اینکه ماهیت آن، بنا به گفته لنین در آن است که دولت را اکثریت مردم، یعنی آن طبقاتی که از طرف سرمایه استثمار می شوند، اداره خواهند کرد. کارگران، دهقانان زحمتکش با حذف استثمارگران به وسیله تشکلهای تودهای و شوراها جامعه را اداره خواهند کرد. تمامی حاکمیت دولتی به شوراها واگذار می شود. این حاکمیت امکان به میدان آوردن استثمارشوندگان را دارد و آنها به مرور هر چه بیشتر اداره دولت و اداره تولید را در دست می گیرند. حاکمیت شوراها راه رسیدن به سوسیالیزم است. این تنها راه صحیح است و به همین دلیل شکست ناپذیر است. فقط حاکمیت شوراها توان تامین وحدت خلقهای کشور و بسیج تمامی منابع کشور برای پیروزی بر غرب در این جنگ را دارد.
برای برقراری حاکمیت شوراها، سازماندهی تودههای زحمتکش در یک نیروی واحد ضروری است. اسم آن را می گذاریم «جنبش در راه میهن سوسیالیستی» که می تواند در مقابل رفرمهای ضدمردمی حاکمیتِ اولیگاریشیِ راستگرایان و نیروهای فاشیستی بایستد و در لحظه پیدایش شرایط انقلابی، حاکمیت را به نفع منافع ریشهای اکثریت زحمتکشان در دست گیرد.
آیا مثلا در مقایسه با روسیه سال ۱۹۱۷ ما دارای چنین پتانسیلی هستیم؟ در آن هنگام ۸۰ درصد جمعیت روسیه را دهقانان تشکیل میدادند و اکثریت مردم بی سواد بودند. جمعیت پرولتاریای صنعتی حدود ۲ میلیون نفر بود. این کافی بود که بلشویکها بتوانند حاکمیت شوراها را برقرار کنند. در روسیه معاصر بیش از ۵۰ درصد مردم طرفدار سوسیالیزم هستند. ۸۰ درصد مردم باسواد و دارای دیدگاههای چپ گرایانه هستند. بیش از ۱۰ میلیون کارگر صنعتی وجود دارد. این نشان می دهد که شرایط نسبت به ۱۹۱۷ چندین برابر مطلوب تر است.
با چنین پتانسیل اجتماعی، نیروی واحد می تواند متشکل از جمعیت پرولتری، کارگران و کارکنان بخش کشاورزی، روشنفکران زحمتکش و دیگر نیروهای مترقی با دیدگاههای سوسیالیستی و چپ باشد. در میان مجموع این تودههای زحمتکش، نیروی اصلی انقلاب، طبقه کارگر و مغز آن پرولتاریای صنعتی است. همان طبقهای که بر اساس وضعیت اجتماعی-اقتصادی خود باید کهنه را بدور اندازد و نو را خلق کند(لنین). به همین دلیل، بنا به گفته استالین، بلشویکها از ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷ در میان کارگران فعالیت کردند و دهها هزار انقلابی فعال را که انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام رساندند، تربیت کردند.
چگونه می توان نیروهای چپ را در یک نیروی واحد متحد ساخت؟ آماده کردن هر کدام از این گروههای اجتماعی با هدف ایجاد نیروی واحد باید با در نظر گرفتن ویژگیهای خاص آنها و برنامه مشخص صورت گیرد. از جمله اینها «جنبش کارگری»، «روشنفکران زحمتکش»، «شوراهای خودگردانی محلی»، «تشکلهای اجتماعی» و … اما مسئله عمومی برای همه این گروهها و وظیفه اصلی، همانا شکل گیری کامل جهان بینی ماکسیستی نزد پرولتاریا و توده های وسیع زحمتکشان، همچون شرط ضروری برای اعتقاد به حقانیت ایده کمونیستی و ضرورت اقدامهای فعالانه برای به اجرا گذاشتن آن است. این وظایف شامل:
- قبل از هر چیز آموزش مبلغین و مروجین برای این موارد: اساس مارکسیسم و جنبش کارگری و کمونیستی؛ اداره دولت و خودگردانی(تولیداجتماعی)؛ امور مالی؛ امور کاری، حقوق مدنی و جنایی؛ و هنر هر نوع تبلیغ و انتشارات و …
- آموزش کارگران در محفل های کارگری با در نظر گرفتن ویژگیهای کار و مشکلات آن؛
- مطالعه و مذاکره موضوعهای جداگانه روز به شکل سخنرانی، سمینار، کنفرانس، بحثهای دو نفره و …
- مبارزه دائمی با ایدئولوژی بورژوازی، اپورتونیسم و هر گونه تئوریهای شبه علمی که مانع رشد و فعالیت می گردد و مبلغ پاسیفیسم و نیهیلیسم است.
برای آموزش باید از کتب، سایتهای اینترنتی، روزنامه و … استفاده کرد. باید نتیجههای کار ایدوئولوژیک را در مدت زمان مشخص برآورد و بررسی کرد. کمونیستها باید تبلیغ عقاید خود را با همه، همیشه و همه جا پیش ببرند.
فعالیت میان کارگران در چهارچوب «جنبش کارگری» باید صورت گیرد که وظیفه آن تبدیل کارگر به طبقه کارگر، متشکل ساختن آنها و فهماندن این امر به آنها که توان مبارزه در راه منافع ریشه ای خود را دارند. برای این کار باید در این چارچوب حرکت کرد:
- تعدادی موسسه را در محلهای گوناگون بر اساس مشخصههای زیر انتخاب کرد: از لحاظ اهمیت؛ تعداد کارگران؛ پتانسیل اعتراضی؛ امکان ورشکست شدن موسسه؛ کاهش تولید یا بسته شدن موسسه؛
- بررسی مشکلات هر موسسه در رابطه با تولید و وضعیت مالی، وضعیت اجتماعی، سطح پتانسیل اعتراضی و ….
- یافتن و انتخاب کارگران فعال و تبلیغ جهان بینی مارکسیسم برای آنها با استفاده از کتب، روزنامه و دیگر منابع؛ آموزش مارکسیسم در محافل کارگری؛ راهها و شیوههای مبارزه؛
- کمک به فعالین کارگری برای تشکیل شورای کارگران در موسسهها(سازمان طبقاتی)؛
- کمک به شوراهای کارگری برای تنظیم قراردادها که در آنها نه فقط خواسته های اقتصادی(افزایش دستمزد، بهبود شرایط کار و …) کارگران قید شده باشد، بلکه درخواست کنترل کارگران، حضور کارگران در شورای رهبری موسسه،… و در صورت ورشکستگی موسسه، تحویل مالکیت آن به کارکنان یا مالکیت دولتی با کنترل کارگران و… قید شده باشد؛
- کمک به سازمانهای کارگری در سازماندهی اعتراضها، اعتصابها و میتینگها در موسسهها(کمک در زمینههای سازمانی، مالی، حقوقی و …)؛
- آموزش کارگران برای تسخیر موسسهها و اداره آن در صورت ورشکستگی یا خطر بسته شدن موسسه؛
- کمک به همکاری و اتحاد کارگران موسسه با دیگر کارکنان آن مهندسان و تکنسینهای روشنفکر در مبارزه مشترک آنها؛
- مبارزه در راه اتحاد پرولتاریای شهر و روستا؛
- جلب حمایت نمایندگان محلی حاکمیت و نیروهای قهریه محلی؛
- تاکید جدی بر انترناسیونالیزم و وحدت انترناسیونالیستی از طریق فدراسیون جهانی اتحادیهها؛
- کمک به اتحاد شوراهای کارگری موسسههای مختلف در شورای واحد کارگری؛
- آماده ساختن و آموزش کارگران برای پیشبرد اعتصابِ سیاسیِ عمومی؛
فعالیت در چارچوب «کارکنان روشنفکر»
- در جمعیتها و موسسههای آموزشی(مدارس، دانشگاهها)، بهداریها، مراکز علمی، فرهنگی و هنری، کمک به ایجاد سندیکاهای طبقاتی و شورای کارکنان، تلاش برای حق کنترل آنها بر فعالیتهای دستگاه اداری، فعالیتهای مالی، انتخاب رهبری و همچنین شرکت در اداره فعالیتهای مشترک؛
- بالا بردن توان مبارزه بخاطر منافع خود و آمادگی کارکنان برای اعتصاب سیاسیِ عمومی؛
- فعالیت در جهت برقراری سیستم آموزشی به شکل دوران شوروی با در نظر گرفتن مطالبههای معاصر؛
- تلاش در جهت وحدت مبارزههای اقتصادی و سیاسی پرولتاریا، به گفته لنین، برای اینکه گرایشهای جداگانه مبارزههای طبقاتی در یک جریان عمومی و در جهت آزادی زحمتکشان جریان یابد.
یکی دیگر از جهتهای مهم مبارزه کمونیستها، سازماندهی تودههای وسیع کارگران برای مبارزه با هدف حل مبرم ترین مسئلههای روز از جمله: برای نجات و رشد تولیدهای صنعتی، برای از میان برداشتن فقر، بخاطر نجات تحصیل و بهداشت عمومی و علم و هنر، برای دمکراتیزه کردن جامعه، علیه خودسریهای پلیس، بخاطر کنترل مردم بر موسسهها و ادارهها، برای شرکت کارگران و کارمندان در اداره کردن موسسهها و ادارهها، برای فعالیت در جهت شرکت تمامی نیروهای پرولتاریای واحد در تظاهرات و میتینگها، تلاش در جهت سازماندهی نیروی واحد.
کمونیستها باید به وظیفه اساسی خود، یعنی سازماندهی زحمتکشان برای مبارزه واحد و سازماندهیِ اعتصاب سیاسیِ عمومی و نهایتا توان بدست گرفتن حاکمیت و حفظ آن نایل آیند.
چگونه حزبی برای ما ضروریست؟
اما، سازماندهی زحمتکشان در یک نیروی واحد برای مبارزه در راه حاکمیت شوراها فقط از عهده کمونیستها و حزب کمونیستها ساخته است. لنین در ۱۹۱۷ با رهبری حزب بلشویکها توانست عدم اعتماد به حکومت سرمایه داران را اعلام کند و آشکار سازد که: «چنان حزبی وجود دارد» که میتواند تمام حاکمیت را در دست بگیرد.
آیا چنین حزبی در روسیه معاصر وجود دارد؟
حزب کمونیست فدراسیون روسیه، بزرگترین حزب کمونیست روسیه است که از بازماندگان حزب کمونیست اتحاد شوروی تشکیل گردید و به همین دلیل هم نقص اصلی را از آن به ارث برده است. یعنی امتناع از مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا، یعنی روح مارکسیسم، سلاح اصلی که مارکس در اختیار پرولتاریا قرار داد. و به همین دلیل این حزب از همان آغاز فاقد کاراکتر انقلابی بوده است.
این حزب هم، همچون احزاب اصلی یوروکمونیستی در راه پارلمانتاریسم قرار گرفت، که لنین با استهزا آن را «سبک مغزی» و فریب توده های وسیع زحمتکشان می نامید که موجب تفرقه و متلاشی شدن جنبش کارگری می گردد. با این همه، این حزب خود را لنینی می نامد و تمام این سالها به همان راه «سبک مغزی» و «فریبکاری» ادامه می دهد. و البته که بدنبال یوروکمونیستها اعتماد طبقه کارگر و مردم را از دست داد.
از لحاظ تئوریک، این حزب به یک تز دروغین استناد می کند، که گویا در شرایط سرمایهداری جهانی، سوسیالیزم نمی تواند در یک کشور جداگانه پیروز شود، بلکه فقط در مقیاس جهانی این امر ممکن است. هر چند که «سوسیالیزم قرن بیست و یکم» هر چه بیشتر کشورهای آمریکای لاتین را در بر می گیرد و…. و چون سوسیالیزم «در افق قرار دارد»، در نتیجه، مبارزه در راه آن در حال حاضر بی معنا است. به همین دلیل، حزب کمونیست روسیه فدراتیو به عنوان نزدیکترین هدف، خط مشی مبارزه در راه «دولت اجتماعی»، همانند «سوسیالیزم سوئد» و دست یابی به آن از راه رفرم را در پیش گرفته است. اما در عمل این همان سرمایهداری است، با هزینههای اجتماعی و گذشتها در چارچوب منافع سرمایه داران. و همین «سوسیالیزم سوئدی» معلوم شد که «ناتو»ئی است. رفاه اجتماعی هم در غرب با قواعد سخت نئولیبرالیسم کاهش می یاید. گذشته از این، اکنون «دولت اجتماعی» نقش فریب و نیرنگ توده های وسیع زحمتکشان را ایفا میکند. موضوع «سوسیالیزم بازار» با «موسسههای مردمی»اش و مناسبات بازار میان آنها که گویا قیمتها را عادلانهتر میکند، در چارچوب همان فریبکاریها و دروغهایی است که حزب کمونیست فدراسیون روسیه در زرادخانه خود گذاشته و از آنها استفاده می کند.
اما شاهکار اصلی حزب کمونیست فدراسیون روسیه در «رشد مارکسیسم»، پیوند مارکسیسم با مسیحیت نوع روسی است، که مفهوم اصلی «سوسیالیزم بازسازی شده» را بدست میدهد و در برنامه حزب کمونیست فدراسیون روسیه قید گردیده است. آنها به جای مبنا قرار دادنِ مراحل رشد اقتصادی و اجتمائی(همچون مارکسیسم) مبنا را بر نوع تمدن قرار داده اند. در راس آن «تمدن روسی» با مسیحیت آن، اقتدار آن، عدالت آن و… یعنی کُد تمدن روسیه. «تمدن روس» فقط به روسیه محدود نمی شود، بلکه «دنیای روسی» که در برگیرنده تمامی خلقهای معتقد به مسیحیت نوع روسی هستند را نیز در بر میگیرد و تاثیر آن ویژگی آسمانی دارد با علائم خاص خود که گویا روس ها کیفیت استثنائی دارند، همچون کمک به خلقهای دیگر، دلسوزی، ترحم و… میبینید که اینها همه به جای انترناسیونالیزم پرولتری آمده است. و البته متناسب با «تمدن روسی» و سوسیالیزم در «جهان روسی». نتیجه آن «سوسیالیزم روسی» است، با مسیحیت روسی و آسمانی و فضائی بودن آن.
اگر شکسپیر هم زنده بود، همینطور توضیح میداد. اما در اینجا باید پرسید، پس آن نیروئی که به گفته لنین میتواند بر اساس موقعیت اجتماعی – اقتصادی خود کهنه را نابود کند و نو را خلق کند، کجاست؟ چون که وضعیت در کشور بسیار متشنج است و هر لحظه چنین نیروئی ممکن است لازم باشد. آنوقت تمدن روسی، دنیای روس، مسیحیت و نیروی آسمانی و… کاری از پیش نخواهد برد.
چنانکه میبینید این افکار التقاطی تکه ای از مارکسیسم و ایدهآلیسم، اسقف و مسیحیت، جهان گرایی و فضاگرایی با ارتزاق از «روح روسی» و «ایمان مسیحیت» که گویا محتوای اصلی سوسیالیزم بازسازی شده را تشکیل می دهد و راهی به جایی نمی برد. این سوسیالیزم برای کارگر و سرمایهدار، یعنی برای همه است!
با این سوسیالیسم، نزدیکی حزب کمونیست فدراسیون روسیه با حاکمیت بیشتر از اختلاف نظر میان آنهاست. اختلافی که حزب کمونیست به هر قیمتی تلاش می کند آن را کم رنگ تر کند. چون اهداف در دو طرف یکی است:دولت اجتماعی، وطن پرستی عمومی، دولت قدرتمند؛ دین یکی است: مسیحیت نوع روسی؛ هدف مشترک هم یکی است: تخفیف مناقشههای اجتماعی و مشارکت در حاکمیت. این تمام داستان است. واضح است که آشتی ناپذیری مناسبتهای طبقاتی هم به فراموشی سپرده شده است و… در اینجا اصل –وحدت درون حزبی نیست، وحدت حزب و زحتکشان نیست،بلکه وحدت رهبران حزبی و حاکمیت مورد نظر است. بدنبال چنین سوسیالیزمی کلیسا هم خواهد رفت. یعنی اینکه «سوسیالیسم روسی» حزب، حاکمیت و کلیسا را در یک «سه گوشه نامبارک» متحد می سازد.
دعوت به اتحاد همه: سفید و سرخ، کمونیست و وطن پرست، دین دار و خدا نشناس، استثمارگر و استثمارشونده، یعنی تمام مردم. مفسّرهای چنین سوسیالیزمی در عمل، قبل از هر چیز کمونیستها، یعنی آن نیروی اصلی که باید وحدت پرولتاریا و دیگر نیروهای مترقی را سازمان دهد، منزوی می کنند و جنبش کمونیستی و کارگری را از درون متلاشی می سازند.
با این مختصر از سیمای حزب کمونیست فدراسیون روسیه، کاملا واضح است که حزب کمونیست فدراسیون روسیه «کمونیستی» نیست و به همین دلیل توان و ظرفیت اجرای نقش حزب بلشویکی را ندارد.
دیگر احزاب کمونیستی روسیه، هر چند برخی از آنها پرچم مارکسیسم انقلابی را برافراشته اند، اما ضعیف و کم تعداد هستند و نمیتوانند تاثیر مهمی در حیات سیاسی کشور ایفا کنند.
به همین دلیل، اگر بخواهیم به راه لنین برویم که تنها راه است، باید سازمان سیاسی پرولتاریا را زنده کرد. یعنی حزب لنینی.
حالت اول: نیروهای سالم در درون حزب کمونیست فدراسیون روسیه با انجام رفُرم و بلشویکی کردن حزب، آن را به راه مارکسیسم انقلابی بازگردانند. اما نخبگان این حزب با تمرکز تمام قدرت در دستان خود، اعم از مالی و تشکیلاتی و سیاسی و ایدوئولوژیک، خود را خارج از انتقاد و عملاً غیرقابل دسترسی برای تودههای حزبی قرار دادهاند. در نتیجه، این حالت غیرممکن است.
حالت دوم- جدا شدن کمونیستهای لنینیست و تشکیل حزب لنینی طبق نمونه تشکیل حزب کمونیست آلمان در ۱۹۴۸ از گروه «اسپارتاک» که از حزب سوسیال – دمکرات آلمان جدا شدند. با خروج چندین حوزه و تشکیلات از حزب کمونیست فدراسیون روسیه و تشکیل حزب کمونیست واحد. اما در عمل، دورنمای این حالت تیره است.
حالت سوم: تشکیل حزب کمونیست لنینی با اهداف اصلی آن. مبارزه در راه برقراری حاکمیت شوراها، در راه سوسیالیسم، با در نظر گرفتن تمامی مشکلات. این راه، مرحله به مرحله ممکن است: ایجاد تشکیلات کمونیستی(تحت نام اتحاد کمونیستهای لنینی) در برگیرنده تمامی طرفداران مارکسیسم انقلابی، صرفنظر از تعلق حزبی آنها به احزاب چپ دیگر. جهت مثبت این تشکیلات آن است که در مدت کمی از لحاظ کمیت می تواند نیرومند شود، بار منفی آن در این است که «تابع بودن دوگانه» از یک طرف رهبری حزب خود و از طرف دیگر تشکیلات جدید که این باعث ناتوانی عضو خواهد شد. اما در عین حال این می تواند نقطه آغازی برای تشکیل و رشد حزب لنینی باشد.
برای تشکیل چنین حزبی ضرورتها و زمینههای بسیاری وجود دارد: کمونیستهایی که به درک وظیفه خود در مقابل جامعه رسیدهاند و در موضع مارکسیسم انقلابی قرار دارند، در حزب کمونیست فدراسیون روسیه، در دیگر احزاب کمونیست، کمونیستهای غیرحزبی و نهایتا جوانان کمونیست. احتمالا در اینجا یک مشکل اصلی دیگر میتواند وضعیت روحی – روانی باشد، و آن در این خلاصه می شود که کمونیستها نمیتوانند تصمیم بگیرند که از تشکیلات خود خارج شوند و وارد تشکیلات دیگری گردند. دلایل آن می تواند مختلف باشد: وابستگی به حزب، بی اعتقادی، منفعل بودن، بی سوادی، جزمی گرائی و…
با این حال نسیم تغییرها نیرو می گیرد و هر چه بیشتر محفلهای مارکسیستی شکل می گیرد. و این به طور عینی حرکت به سوی وحدت کمونیستها بر بنیان مارکسیسم انقلابی را تسریع می کند.
خواستههای اصلی از حزب لنینی
۱-حزب کمونیست لنینی یک حزب انقلابی است. بنیان تئوریک آن، مارکسیسم انقلابی است. هدف آن گذاراز کاپیتالیسم به سوسیالیزم بشیوه انقلابی و از طریق انقلاب، بر اساس مبارزه طبقاتی و رشد آن تا دیکتاتوری پرولتاریا است. بدون تئوری انقلابی عمل انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد(لنین). به همین دلیل تمامی فعالیت حزب، هر گام آن، هر گونه ابراز وجود آن، باید در خدمت انقلابی شدن تودهها باشد، باید در خدمت آمادگی و آموزش تودههای وسیع طبقه کارگر با روح انقلابی باشد.
۲-کمونیستها موظفند به تئوری انقلابی مارکسیم تسلط کامل یابند، همچون پیش شرط درک جهان بینی مارکسیستی. تسلط کامل بر تئوری مارکسیستی نه فقط وظیفه رهبران حزب، بلکه وظیفه تمام کمونیستها است، از جمله تبلیغ کنندگان و ترویج کنندگان. لنین به نقش استثنایی ترویج کنندگان اشاره می کند، که حزب را مستقیما با خلق ارتباط میدهند، فعالان را آشکار می کنند، آنها را آموزش می دهند و ورود کادرها به حزب را تامین می کنند. به همین دلیل آنها باید به حد کافی آگاه و مسلح به تئوری مارکسیسم – لنینیسم باشند.
۳-کمونیستها موظف به حفاظت از مارکسیسم انقلابی هستند و باید آن را از زنگ زدگیهای اپورتونیسم و رویزیونیسم که موجب پراکندگی و مرگ حزب می شود، پاک کنند. تنها با مبارزه در راه مارکسیسم اصولی، علیه عناصر اپورتونیست و غیرانقلابی، حزب می تواند رشد کند و استحکام یابد.
۴-کمونیستها موظفند به طور دائم مبلغ افکار خود باشند. بر اساس اصل «کمونیست، کمونیست نیست اگر عقیده خود را تبلیغ نکند».
۵-رهبران اصلی حزب(مرکز) در شرایط تعقیب و تضییق علیه کمونیستها، طبق اصل لنینی، باید متشکل از گروه محدود انقلابیهای حرفه ای، از لحاظ آموزش تئوریک کاملا آگاه، دارای تجربه مبارزه سیاسی، توان بکارگیری تاکتیک و استراتژی لنینی، دارای اتوریته زیاد میان مردم و دارای توان کار با تودههای حزبی باشند. رهبران اصلی حزب نباید در ارگانهای دولتی خود را مشغول کنند. بلکه کامل و تمام وقت به کار حزبی بپردازند. رهبران حزب در هر سطحی باید با رای گیری مستقیم کمونیستها انتخاب شوند.
۶-حزب کمونیست صف پیشتاز طبقه کارگر است. این بدین معناست که الف – حزب در صفوف خود نمایندگان طبقات استثمارگر را راه نمی دهد؛ ب – فعالیتهای آن در خدمت منافع اصلی طبقه کارگر است؛ ج – مسئولیتهای مهم و اساسی در حزب باید در اختیار آگاه ترین، با تجربه ترین، تربیت یافته ترین و موثرترین کارگران باشد.
۷-حزب باید در ارتباط دائمی با تودهها باشد. کمونیستها باید همیشه در درون کارگران حضور داشته باشند و همراه با آنها در مقابل تمامی سختیها و خطرهای مبارزه حضور داشته باشند. در جریان مبارزه، نه فقط تودهها را آموزش دهند، بلکه از آنها نیز بیاموزند، از تجربه آنها، انقلابی بودن آنها، احتیاجها و خواستههای آنها را درک کنند. فقط آنوقت، آنچنان که لنین نوشت، حزب « … میتواند به آنجا برود که تودهها میروند و باید تلاش کرد در هر قدم، آگاهی او را به طرف سوسیالیزم جلب کرد و هر ابتکار تشکیلاتی را در خدمت وحدت طبقاتی قرار داد».
۸-یکی دیگر از اصول مهم سازمان حزبی، مرکزیت دموکراتیک است. جنبه دموکراتیک این اصل به خاطر این است که حداکثر پتانسیل هر کمونیست را برای انجام وظیفههای حزبی به واقعیت تبدیل کرد. این اصل در خدمت مشارکت تمامی اعضای حزب در تدوین و تصویب سمتگیریهای اساسی حزب از طریق مذاکره تمامی اعضای حزب(با استفاده از بحثها، کنفرانسهای علمی، رفراندوم و…) و تصویب آن از طرف اکثریت کمونیستها است. پس از تصویب تصمیمهای حزب، اجرای آن برای هر عضو حزب به قانون تبدیل خواهد شد.
بسیار مهم است که غیر از ارتباط مستقیم رهبری با اعضای حزب، باید ارتباط متقابل اعضا با رهبری، که در نتیجه انتقادها می تواند موثر و مهم باشد، برقرار گردد. این همان راهی است که میتوان به طور کامل از ظرفیت هر کمونیستی استفاده کرد.
۹-مسئولیت هر عضو حزب در مقابل نتیجه کار خود؛ مسئولیت اخلاقی اعضای حزب در مقابل فعالیتهای رهبری و رهبری در مقابل فعالیتهای اعضای حزب؛ و نهایتا، مسئولیت اخلاقی هر کمونیست و حزب در مقابل طبقه کارگر، در مقابل استثمارشوندگان و در مقابل همه جنبش کمونیستی.
۱۰-بررسی برنامه ریزی شده و مداوم تصمیمهای خود؛ اجرای اصل انتقاد از دیگری و انتقاد از خود، از “بالا” تا “پایین”؛ مبارزه با ایدئولوژی بورژوائی؛ مبارزه با انواع رویزیونیسم و اپورتونیسم.
۱۱-یکی از عناصر مهم در فعالیت حزب، دیسیپلین آهنین است. بر مبنای یکپارچگی عقیدتی، روشن بودن اهداف جنبش، وحدت اقدامات عملی با درک آگاهانه نسبت به وظیفههای حزب از طرف توده های حزبی.
نویسنده: آ.آ. کوالیف – عضو هیئت رئیسه شورای مرکزی دانشمندان سوسیالیست روسیه – «روسو»
۲۳ آگوست ۲۰۲۳
مترجم: ح.ر.بازیار